در تماشای مستند «اجاره نشینی» ابراهیم مختاری، 1361
اجاره نشینی مستندی 41 دقیقهای است که برای تعدیل قانون "روابط موجر و مستأجر" به سفارش وزارت مسکن و شهرسازی در سال 1361 ساخته شده است. این فیلم، روایتی است از جریان تلخِ شکنندگی وضعیت اقشار کم درآمد ساکن پایتخت که به خاطر بالا بودن میزان اجاره بها نسبت به درآمدشان در مرز بی-خانمانی به سر میبرند.
دوربین، مردی را از داخل خیابان تا مغازهی مشاور املاک دنبال میکند. مرد داخل بنگاه شده و روی صندلی مینشیند، درخواستش را مطرح میکند و در نهایت با تمسخر از ناهمخوانی قیمت مسکن با میزان حقوق دریافتیاش می گوید. خانم و آقایی دیگر، از جلوی در مشاور املاک از قیمتها میپرسند. شرایط آنها هم با وضعیت بازار مسکن جور نیست. زنی که در چارچوب در بنگاه ایستاده، توضیح میدهد که با توجه به میزان حقوق همسرش (1000 تومان) نمیتوانند بیش از 700 تومان اجاره بپردازند. ماجرا دارد با مراجعین دیگر به نحوی تکرار میشود. مردی که جلوی میز مشاور املاک ایستاده، شرایطش را مطرح میکند. او برای پول پیش(100 هزار تومان) 50 هزارتومان کم دارد. دست میکشد به صورتش، میگوید که سه ماه است که دنبال خانه بوده و امروز، چهار ساعتی می شود که سرگردان خیابانها است. شرایط اقتصادیاش با اوضاع بازار مسکن جور نیست. مشتریهای دیگری به بنگاه میآیند. زوجی جوان که دنبال اتاق خالی میگردند و هر بار در گفتگوهایی مشابه، مشتری به نتیجه نمی رسد.
مشتری قبلی اما از کادر و از مغازه خارج نشده، همان طور مستأصل و توی فکر، جلوی میز مسئول مشاور املاک ایستاده است. خیابان برایش تبدیل می شود به دروازه ی جهنم. پایش نمی رود که از بنگاه مسکن خارج شود. مغازه ی مشاور املاک نسبت به خیابان فاصله ی کم تری با "سرپناه" دارد. از این جا که بیرون برود وارد سیل بدبختی تهران می شود. ایستاده مقابل دوربین و منتظر معجزه است. منتظر است صدایش به گوش کسی برسد و یا دستی از داخل لنز به کمکش بیاید. انتظارش راه به جایی نمی برد. به خیابان می پیوندد...
- چی بگم آقا؟ اصلاً این زندگی منِ فلج کرده، من چشام آب آورده، اگر من چشام آب نیاورده بود، یک دقیقه هم نمی-موندم تو این خونه. بچههای من دارن درس میخونن، این بچههاش بالا نمیذارن بچهها درس بخونن، به حضرت عباس درای اتاق را میبندن موقع امتحانا، نمیذارن این بچه-ها درس بخونن. زنش بچههاشِ میفرسته بالا: تق توق، تق توق، صدا، پشت در اتاق ما. حیاط به اون بزرگی نمیذاره بچههای ما درس بخونن. به حضرت عباس ما درِ اتاقِ میبندیم، تابستون گرم، ما میپزیم... (مستأجر در اجارهنشینی، از دقیقهی 3 و 36 ثانیه تا 4 و 24 ثانیه)
- مالک: من چه گناهی کردم که یک سال و نیم دختر مردم و اسیر کنم تو میدون شهیاد؟ من چه گناهی کردم؟
- مستأجر: خب به من چه!
- مالک: به تو چه؟ خونه مال منه، بایدم تخلیه بشه. تو یه خونه پیدا کن، من برم.
- مستأجر: خودت پیدا کن، من برم.
- مالک: من چه گناهی کردم؟ حکم دادگاه بوده، رفتیم دادگاه، دادگاه رو که قبول داری. تابع قانون هستی یا نه؟
- مستأجر: بلند شو جمع کن! آره منم چیز بگیرم قبول میکنم.
- مالک: چی بگیری؟ چی؟ من چی دارم؟ یه طبقه آپارتمان با 700 هزارتومان قرض.
- مأمور: ببین مادام، من خودمم میدونم، اطلاع دارم که خونه گیر نمیاد. ولی چه کنیم؟
- مستأجر: چه کنیم؟ بندازیم دور، بندازیم تو کوچه.
- مأمور: ببین مادر، شما اصلاً قبول نمیکنی...
- مستأجر: (با فریاد) تو خودت قبول نمیکنی، من میگم بنداز تو کوچه. (اجاره نشینی، دقیقهی 7 و 7 ثانیه تا دقیقهی 13ام)
دوربین از طریق گفتگو با مستأجر، سراسر خانه را نظاره میکند. دو برادر که به همراه خانوادههایشان در یک واحد مشترک زندگی میکنند. اغلب دیوارها نمزده و فاضلاب طبقهی بالا سقف آشپزخانه را تخریب کرده است. دو خانواده وسایل زیادی برای زندگی ندارند. آرایش اسبابها درهم و موقتی است. مستأجر توضیح میدهد که صاحب خانه برای همین خانه با این وضعیت، امسال اجاره بهای بیشتری را طلب کرده، رقمی که در توان پرداختی مستأجرها نیست.
مالک، در طبقهی بالای همین ساختمان با وضعیتی نه چندان بهتر از مستأجرها زندگیمیکند. گفتگوی میان مصاحبه کننده با صاحبخانه پیرامون قیمتها است. او میگوید که قیمتش عادلانه است، اجاره بها بالا رفته و با این حال حاضر است500 تومان هم به مستأجر تخفیف بدهد.
"گفتم که همینقدر بشه که مدرسه تعطیل بشه، ما بشینیم یه چایی با هم دیگر بخوریم، رفع خستگی بکنیم، هر نوع کدورتی احیاناً فی ما بین به وجود آمده، اینا را همه را پاک کنیم و بعد یه ماشینی بیاریم دم در خونه، محترمانه، نه آبروی شما، نه آبروی من، نه آبروی قانون هیچ کدوم نمیره، توجه فرمودی؟ این صحبت را ما کردیم، حالا تا چه اندازه مورد قبول آقا واقع شده یا واقع نشده، دیگه اونو من خبری ندارم. این صحبتی بوده که بین ما شده، حالا هم چون دیگه کار از کار گذشته من دیگه هیچ التماسیام نمیتونم بکنم. فقط شب من را اینجا نخوابانید، منم بر و بچهم را برمیدارم میرم. اموالم بگیرید بریزید توی بیابان و بزار این قانون و این مستأجری و این روابط موجر و مستأجر کاملاً مشخص بشه. الانم من با حضور شما از ایشان خواهش میکنم، تمانا میکنم، فقط با دو کلمه، موافقت میکنه تا تعطیلی بچهها؟ 24 ساعت بعد از تعطیلی بچهها، من اینجا را اگر قبالهاش هم قانونم بیاره بده به من من قبول نمیکنم، روی حرفم وا میایستم میرم." (دقیقهی 18 و 37 ثانیه تا دقیقهی 24 و 21 ثانیه)
"آبروی من به کلی دیگه توی این محل رفت. من الان در این خونه رو نمیتونم که باز کنم. حالا که آبروم رفت پس بزار درست و حسابی بره. دیگه نمیذارم، برای اینکه تمام آبروی من رو بردن تو این محل. من چقدر باید توی این خونههای مستأجری مدارا کنم. چقدر با زبون خوش مدارا کنم؟ خدا شاهده پسرم اعصابشو به کلی از دست داده. تا چشم کار میکنه آپارتمان خالی. پس اینا رو میخوای چی کار کنی؟ بده به مردم برن توش بشینن، من تنها نیستم. تو هر بنگاهی میری دارن دنبال خونه میگردن. میگن نمیدیم. الان صبح قرار بود اثاث بکشم، رفتم گفت خونه ما نمیدیم..." (دقیقهی 33 و 55 ثانیه تا دقیقهی34 و 48 ثانیه)
روایت هفتم مستند "اجاره نشینی" پس از گذر از 4 خانهی اجارهای، وقایع و رفت و آمدهای یک بنگاه مسکن و نیز دادگاه مربوط به شکایت یک مالک از مستأجر؛ به خانه و خانوادهای دیگر میرسد. جنجالهایی که از خانهی اول اجارهای شروع شده، در خانه-های بعدی به ترتیب به وضعیت اسفبار مسکن، خواهش و تمنا از مالک و دعوا با صاحبخانه میرسد و در انتها با "بی خانمانی" یک خانواده را در این اپیزود پایان مییابد. دوربین از بالا خارج شدن وسایل خانهی اجارهای را نشان میدهد، اسبابها به کوچه ریخته میشوند و سپس، زنی که خودش را مادر پنج دختر و دو پسر معرفی میکند، جلوی دوربین میآید، میگوید که اوضاع سلامتی و اشتغال همسر 50 سالهاش خوب نیست، خانه گران است و حالا که به این وضعیت دچار شده مجبور است با وجود ناامنیِ محلهی دولت آباد کرج به آنجا نقل مکان کند.
برچسب ها: دهه 1360